کبوتر
اي کبوتر!
تو چنين فارغ بال
اول صبح سپيد
بادلي پر زاميد ...
به هواي چه زکاشانه برون مي آيي؟!
بي گمان داعيه ي يافتن دانه و آب
هر سحرگاه زکاشانه تو را مي راند
اي شکار مظلوم !
به کجا خواهي رفت ؟
گويي از مکر زمان بي خبري !
هيچ داني ، آيا
بازها در عقبت ميتازند؟
تا اگر ?باشه? نباشي تو ،شکارت سازند؟
اي کبوتر!
تو مگر غافلي از فتنه خلق ؟
تو مگر فارغي از تير رس صيادان ؟
به کجا خواهي رفت ؟
روي آن تخته ي سنگ؟
پشت آن دره ي تنگ؟
اي کبوتر تو مگر غافلي از فتنه ي خلق ؟
قله ي کوه سراسر دام است.
سنگها ، سنگر صيادان است .
دره ها مسکن شيادان است.
به کجا خواهي رفت ؟
چه درآن پهنه ي دشت،
چه در آن صحنه ي شهر ،
يا در آن آبادي ،
روي آن شاخ درخت،
سر آن حلقه ي چاه،
لب آن چشمه ي آب ،
نيست از بهر تو هيچ آزادي !
همه جا دامگه صياد است
و به هرکس نگري شياد است
اي کبوتر !
به کجا خواهي رفت ؟
15884 بازدید
13 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
26 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian