×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقانه ها

× گفتی:کمی ترانه و گفتم به روی چشم گفتی که:عاشقانه گفتم:به روی چشم گفتی:بگیر دست دلم را ،حرام شد ای تکیه گاه وشانه وگفتم:به روی چشم وقتیکه زخم برتن جنگل نشسته است بنویس از جوانه و گفتم: به روی چشم دیگرسقوط عاطفه وعشق حتمی است حرفی از این زمانه وگفتم:به روی چشم گفتی: ببین که وحشی طوفان چه میکند باسرنوشت خانه وگفتم:به روی چشم دیگر جنون به کار دل ما نمی خورد بگذار این نشانه و گفتم:به روی چشم گفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟ اما نه عاشقانه و گفتم:به روی چشم
×

آدرس وبلاگ من

golponeha.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/bahareh.memol

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

کبوتر

کبوتر


اي کبوتر!
تو چنين فارغ بال
اول صبح سپيد
بادلي پر زاميد ...
به هواي چه زکاشانه برون مي آيي؟!
بي گمان داعيه ي يافتن دانه و آب
هر سحرگاه زکاشانه تو را مي راند
اي شکار مظلوم !
به کجا خواهي رفت ؟
گويي از مکر زمان بي خبري !
هيچ داني ، آيا
بازها در عقبت ميتازند؟
تا اگر ?باشه? نباشي تو ،شکارت سازند؟
اي کبوتر!
تو مگر غافلي از فتنه خلق ؟
تو مگر فارغي از تير رس صيادان ؟
به کجا خواهي رفت ؟
روي آن تخته ي سنگ؟
پشت آن دره ي تنگ؟
اي کبوتر تو مگر غافلي از فتنه ي خلق ؟
قله ي کوه سراسر دام است.
سنگها ، سنگر صيادان است .
دره ها مسکن شيادان است.
به کجا خواهي رفت ؟
چه درآن پهنه ي دشت،
چه در آن صحنه ي شهر ،
يا در آن آبادي ،
روي آن شاخ درخت،
سر آن حلقه ي چاه،
لب آن چشمه ي آب ،
نيست از بهر تو هيچ آزادي !
همه جا دامگه صياد است
و به هرکس نگري شياد است
اي کبوتر !
به کجا خواهي رفت ؟

چهارشنبه 2 بهمن 1392 - 6:21:40 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم