×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقانه ها

× گفتی:کمی ترانه و گفتم به روی چشم گفتی که:عاشقانه گفتم:به روی چشم گفتی:بگیر دست دلم را ،حرام شد ای تکیه گاه وشانه وگفتم:به روی چشم وقتیکه زخم برتن جنگل نشسته است بنویس از جوانه و گفتم: به روی چشم دیگرسقوط عاطفه وعشق حتمی است حرفی از این زمانه وگفتم:به روی چشم گفتی: ببین که وحشی طوفان چه میکند باسرنوشت خانه وگفتم:به روی چشم دیگر جنون به کار دل ما نمی خورد بگذار این نشانه و گفتم:به روی چشم گفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟ اما نه عاشقانه و گفتم:به روی چشم
×

آدرس وبلاگ من

golponeha.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/bahareh.memol

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

شاید هوای زیستنم را عوض کنم

شايد هواي زيستنم را عوض کنم


بايد که لهجه کهنم را عوض کنم
اين حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم

يک شمعِ تازه را بسرايم از آفتاب
شمع قديم سوختنم را عوض کنم

هرشب ميان مقبره ها راه مي روم
شايد هواي زيستنم را عوض کنم

بردار شعر هاي مرا مرهمي بيار
بگذار وصله هاي تنم را عوض کنم

بگذار شاعرانه بميرم از اين سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم

من که هنوز خسته باران ديشبم
فرصت بده که پيرهنم را عوض کنم

..........................................................................................................................................................

دود مي خيزد

دود مي خيزد ز خلوتگاه من
کس خبر کي يابد از ويرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کي به پايان مي رسد افسانه ام ؟
 دست از دامان شب برداشتم
تا بياويزم به گيسوي سحر
خويش را از ساحل افکندم در آب
ليک از ژرفاي درياي بي خبر
بر تن ديوارها طرح شکست
کس دگر رنگي در اين سامان نديد
چشم مي دوزد خيال روز و شب
از درون دل به تصوير اميد
 تا بدين منزل پا نهادم پاي را
 از دراي کاروان بگسسته ام
 گر چه مي سوزم از اين آتش به جان
ليک بر اين سوختن دل بسته ام
تيرگي پا مي کشد از بام ها
 صبح مي خندد به راه شهرمن
 دود مي خيزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن

چهارشنبه 25 دی 1392 - 8:29:17 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

[email protected]

ارسال پيام

چهارشنبه 2 بهمن 1392   5:51:45 PM

 دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...

http://www.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 29 دی 1392   11:27:04 PM

 هوای زیستنتون عالیه